این نوشته تنها ذکرخلاصه و فشرده ای فهرست وار از زندگی سیاسی من است ونباید به عنوان یک بیوگرافی و یا یک خاطرات سیاسی تلقی گردد.
من حسین موسویان متولد هفدهم اسفند ۱۳۲۰ در تهران هستم.
در سال ۱۳۳۰ ده ساله و در کلاس چهارم دبستان بودم که دولت ملی دکتر محمد مصدق شروع به کار کرد. در آن هنگام جنبش ملی کردن صنعت نفت و جوّ استقلال طلبی و آزادی خواهی، آن چنان جامعه ایران را فراگرفته بود که کودکان دبستانی را هم نسبت به مسائلی که در جامعه می گذشت مجذوب و علاقه مند کرده بود و من علاوه بر شرایط موجود در جامعه تحت تاثیر افکار پدرم که از اصناف و بازاریان طرفدار مصدق و جبهه ملی بود با نهضت ملی و رهبر آن آشنایی بیشتری پیدا کرده و این تفکرمصدقی بودن در اعماق وجودم رسوخ پیدا کرده بود.
در تابستان ۱۳۳۲ کلاس پنجم ابتدایی را تمام کرده و در تعطیلات تابستانی مدارس برای رفتن به کلاس بالاتر به سر می بردم که کودتای ننگین ۲۸ مرداد اتفاق افتاد. حوادث روز کودتا را به چشم دیدم .درحدود ساعت ۳ بعد از ظهربود که صدای شعارهای میراشرافی نماینده درباری و دست راستی مجلس را از رادیوکه به اشغال کودتاچیان در آمده بود کاملا به خاطر دارم.
اول مهر ۱۳۳۲ پای به کلاس ششم که آخرین سال دبستان بود نهادم، سال بعد در دبیرستان آرام آرام فعالیت سیاسی را به نفع نهضت ملی و برضد حکومت کودتا شروع کردم. اولین کار من پخش تعداد معدودی از عکسهای دکتر مصدق در دادگاه نظامی بود که در آن زمان حزب مردم ایران که در نهضت مقاومت ملی فعال بود، آن ها را تهیه و توزیع می کرد، ولی اولین اقدام مهم سیاسی من در کلاس پنجم دبیرستان در روز ۲۰ دی ۱۳۳۸ در جریان اعتصاب و اعتراض دانش آموزان تهران اتفاق افتاد.
سامان دادن جریان ۲۰ دی از آخرین تلاش های نهضت مقاومت ملی بود، در آن روز در اعتصابات و تظاهرات خیابانی دانش آموزان تهران، توسط ساواک بازداشت شدم و برای اولین بار سر از زندان قزل قلعه درآوردم. مدت بازداشتم طولانی نبود و به حدود یک ماه رسید ولی اولین تجربه مبارزات زندگی من در میدان عمل بود.
در سال ۱۳۳۹ دانش آموز کلاس ششم دبیرستان مروی بودم که جبهه ملی ایران از همان نیروهای تشکیل دهنده نهضت مقاومت ملی ، فعالیت علنی خود را مجددا شروع کرد و خانه ۱۴۳ در خیابان فخرآباد محل تجمعات و میتینگ های جبهه ملی افتتاح گردید، من به سازمان جوانان جبهه ملی که محل تمرکز دانش آموزان بود پیوستم و عملا در فعالیت های این سازمان مانند شرکت حضوری در جلسات هفتگی در محل اتحادیه صنف قهوه چی در کوچه ای در ضلع شمالی میدان بهارستان شرکت کرده و در میتینگ های جبهه ملی در خانه ۱۴۳، پخش بیانیهها و خبرنامه جبهه ملی ایران و جذب نیروهای جدید پرداختم. در روز ۲۸ اردیبهشت ۱۳۴۰ در میتینگ بزرگ جبهه ملی در میدان جلالیه من از سوی سازمان جوانان جزو انتظامات برگزارکنندگان میتینگ بودم. در تابستان ۱۳۴۰ در کنکور دانشکده پزشکی دانشگاه تهران قبول شدم و اول مهر ۱۳۴۰ دانشجوی سال اول پزشکی بودم و به مناسبت اینکه قبلاً در سازمان جوانان جبهه ملی فعالیت کرده و عضوی شناخته شده بودم به مسئولیت تشکیلات سال اول پزشکی منصوب شدم و به عضویت کمیته دانشکده پزشکی که از مسئولین شش کلاس دانشکده تشکیل می شد،درآمدم. یکی دو سال بعد وقتی مسئول دانشکده پزشکی بازداشت شده بود مدتی مسئول تشکیلات دانشکده پزشکی بودم واز طرف دانشکده پزشکی، در کمیته دانشگاه که از مسئولین تمام دانشکدهها تشکیل می شد شرکت کردم مدتی هم از طرف کمیته دانشگاه تهران به عنوان نماینده دانشگاه در کمیته استان که از مسئولین سازمانهای مختلف جبهه ملی شکل میگرفت حضور میافتم. در روز ۱۴ اسفند ۱۳۴۲ تنها سخنران میتینگ دانشجویان دانشگاه تهران بودم در شرایطی که حکومت، سیاست سرکوب شدید را در پیش گرفته بود در حدود خرداد ماه ۱۳۴۳ شورای مرکزی جبهه ملی ایران به دلایلی که ظاهراً جنبه اختلافات درون سازمانی داشت ولی به نظر من در باطن قضیه دخالت های عوامل فرا تشکیلاتی آن را به وجود آوردند متوقف شد، تشکیلات گسترده و فراگیر این سازمان در هم فرو پاشید و سرکوب شدید اعضای جبهه ملی ایران آغاز شد. در شهریور ۱۳۴۳ در پایان سال سوم دانشکده بودم که در جلسه امتحان سُرُم شناسی از درون آزمایشگاه به بیرون فراخوانده شده و از دانشگاه اخراج شدم و ازآن تاریخ تا مدت سه سال از ادامه تحصیل بازماندم. همراه با من ۱۴ نفراز دانشجویان فعال جبهه ملی ایران از دانشکده های مختلف از دانشگاه اخراج گردیدند.
این جلوگیری از ادامه تحصیل تا نزدیک به سه سال طول کشید، پس از سه سال دانشگاه دانشجویان اخراجی را پذیرفت ومن هم توانستم به دانشکده بازگردم . در سال ۱۳۴۹ دوره دانشکده را تمام کردم و وارد دوره تخصص شدم. شش ماه از دوره رزیدنسی در دانشگاه تهران را طی کرده بودم که باز اخراج پیش آمد در حالی که در آن زمان هیچ فعالیت سیاسی در کشور وجود نداشت و برخی گروه ها به ناچار به فعالیت مسلحانه روی آورده بودند. پس از ممانعتی که از طرف دانشگاه تهران پیدا شد به رشته داخلی دانشگاه ملی رفتم. در آنجا هم شش ماه پس از ورود عذر مرا خواستند واین اخراج نیزحدود سه سال طول کشید. پس از سه سال در دانشگاه ملی مجددا مشغول ادامه دوره تخصصی شدم که این دوره در آذر ماه ۱۳۵۷ و در بحبوحه انقلاب به پایان رسید و من پس از اتمام دوره و از آذر ۱۳۵۷ در فعالیت های جبهه ملی ایران که از چند ماه قبل شروع شده بود مشارکت نمودم و در ایجاد حوزه های تشکیلاتی تلاشم را آغازکردم. در آستانه انقلاب جبهه ملی ایران تشکیلات چندانی نداشت و ۱۳ سال وقفه فعالیت تشکیلاتی از خرداد ۱۳۴۳ تا خرداد ۱۳۵۶ صدمه شدیدی به سازمان وارد نموده و همین توقف باعث گردیده بود که گروههای اسلام گرا و مذهبی که در تمام آن سالها مشغول ساختن تشکیلات و جمعآوری نیرو بودند دست بالا را پیدا کرده و بتوانند انقلاب را در جهت افکار خود سوق دهند. در زمان انقلاب من مسئول سازمان دانشجویان جبهه ملی ایران بودم چهار یا پنج ماه پس از انقلاب در تابستان ۱۳۵۸از سوی شورای مرکزی جبهه ملی ایران برای عضویت در شورای مرکزی فراخوانده شدم و بلافاصله در انتخابات درون شورا به عضویت هیئت اجرایی انتخاب گردیدم. ریاست این هیئت با آقای دکتر مهدی آذر شخصیت ملی برجسته و وزیر دولت مصدق بود. با آغاز انتشار روزنامه پیام جبهه ملی در سمت سردبیری و مدیریت این روزنامه قرار گرفتم. در روز ۲۵ خرداد ۱۳۶۰ و فراخوان جبهه ملی ایران برای برپایی یک میتینگ و راهپیمایی از طرف هیئت رهبری و هیات اجراییه مسئول برگزاری آن تجمع بودم، همان تجمعی که حکومت با حربه ارتداد با آن برخورد کرد. پس از یورش سنگین حکومت به جبهه ملی ایران، این سازمان هرگز متوقف و متلاشی نشد بلکه اقدامات و انتشارات و حضور در مراسم وبرپایی جلسات ادامه یافت. از سال ۱۳۷۲ شورای مرکزی جبهه ملی ایران فعالیت علنی تر خود را آغاز کرد. در اولین جلسه شورا من به همراه آقایان ادیب برومند، علی اردلان، دکتر پرویز ورجاوند، حسین شاه حسینی و حسن لباسچی به عنوان عضو هیئت اجرایی انتخاب شدیم. در هیات اجرائیه من به سمت مسئول تشکیلات برگزیده شدم. پس از ده سال تلاش بی وقفه در شرایطی بس دشوار، در روز دوم آبان ۱۳۸۲ جبهه ملی ایران پلنوم الهیار صالح را برگزار کرد. آن پلنوم من را به عضویت شورای مرکزی انتخاب کرد و سپس درشورای مرکزی من به عنوان عضو و مسئول اداره هیئت اجرایی جبهه ملی ایران انتخاب شدم. در تاریخ ۲۶ آبان ۱۳۹۷ شورای مرکزی جبهه ملی ایران من را به عنوان رئیس شورای مرکزی برگزید و از آن تاریخ مسئولیت اداره شورای مرکزی جبهه ملی ایران را به عهده دارم. در طول مدت مبارزات سیاسی چه در رژیم سابق واز سال های قبل از انقلاب و چه در سال های بعد از انقلاب چندین بار در زندان های قزل قلعه، قصر، شهربانی و اوین محبوس شده ام.اکنون که بر بلندای برج زمان ایستاده و به گذشته ای که درزیر پایم قرار دارد نظر می کنم، بیش از هفتاد سال تلاش برای آزادی واعتلای وطنم ایران، وجدانم را آرام و خاطرم را آسوده می سازد.